...
سلام شیطونک مامان فندق دوست داشتنی من.اول ببخشید که دیر اپ میکنم.بعدم بگم که اصلا نشد ازت عکس بگیرم آخه تا دوربینو دستم میبینی میای سمتمو عکسا بد میشن و خب اصلا مناسب گذاشتن تو وبت نیستن.خب حالا بریم سر شیرین کاریا و شیطونی های سرکار خانم.حسابی شیطون شدی و ماشالا یه جا بند نمیشی چه انرزی داری مامانی.ایشالا که همیشه سالم باشی.و خب بگم که چند وقتیه که خیلی بیقراری میکنی و ربع ساعتی یه بار شیر میخوای نمیدونم چرا اینجوری شدی؟؟حسابی کارامونو تقلید میکنی ...تو مراسم خاله بتی که میدیدی خانما سینه میزدن و تو پاشون میزدن شما هم انجام میدادی البته سینه که چه بگم میزدی تو شکمت.اگه یه وقت بابایی یا من لباسمون رو جایی بذاریم که دستت بهش برسه میری و برش میداری و میاری میدی دستمون.چند روز پیش داشتیم حاضر میشدیم بریم بیرون مانتومو گذاشته بودم رو تخت اومدیو کشیدیشو دادی دستم قربون تو برم که میدونی مانتو مامانه و باید بپوشتشکماکان هر کیو ببینی که میخواد بره بیرون و شما رو نبره گریه راه میندازی.شبا هم اساسی غلت میزنی از٩٠ درجه شو داریم تا١٨٠ درجهتا ببینی در جا کفشو باز کردیم میریو تندی کفشاتو از توش برمیداری از دست جنابعالی هم همیشه باید در جاکفشی قفل باشه و کلیدش دور از دسترس جنابعالی.یه بارم کلیدشو انداخته بودی پشت جاکفشی و ما نمیدونسیم(بعدا پیداش کردیم)همونموقع میخواستیم بریم بیرون و کفشای منو بابایی تو جا کفشی بود دیگه مجبور شدیم هی در جاکفشیو بکشیمو بکشیم تا میانبر باز شه و کفشامونو برداریمعاشق ویفر رنگارنگی بابایی همیشه از سوپری واست میخره دیشبم واست خریدو چون ما تو ماشین بودیمو شیشه ها هم بالا بود بابابی از پشت شیشه ویفرتو نشونت داد شما هم از اون ور شیشه میخواستی از بابایی بگیریش ولی خب نمیدونستی شیشه ست بینتونهر روقت چیزی مثل ویفر و شکلات و اینا دستت باشه که بخوای واست بازش کنیمو باز نکنیم خودت دست به کار میشیو سه سوته بازش میکنیخب بیشتر از این چیزی یادم نمیاد اگه یادم اومد اضافه میکنم واست.
بعدا نوشت: از بین میوه ها عاشق نارنگی و موز هستی گرجه هم دوست داری بستنی و ماست هم که دیگه نگو...و البته سالاد هم که خیلی دوست داری یعنی وقتی سالاد رو میبینی دیگه نمیشه نگه ت داشت تو این یه مورد به مامان رفتی عاشق سالادیالبته یواشکی بگم بستنی خوردنتم بخودم رفته
امروز میخواستم برم لباسای شسته شده رو بیرون پهن کنم تا لباسا رو دستم دیدی تندی زودتر از من رفتی سمت در حیاط خلوت و هی میخواستی درو باز کنی اما در بسته بود منم هی میگفتم رومینا برو پیش بابا مامان میخواد بره بیرون بعد کلی ایستادن وقتی دیدی مامان درو واست باز نمیکنه همونجا کنار در نشستی منم دیدم بهیچ راهی نمیشه کنارت کشید بابا رو صدا کردم که آقا سعید بیا این دختر شیطونتو بغل کن که اگه درو وا کنم زودتر از من با پاهای برهنه کوچولوش تو حیاط خلوته.کماکان هم جدال منو شما بر سر جا پیازی باقی ست اخه من نمیدونم چه علاقه ای به پیاز داری که هی بخوای لایه لایه از هم جداشون کنییه کار جدید هم که چند وقتیه بلدی انجامش بدی اینه که وقتی میخوام لباس تنت کنم خودت کمک میکنی و دستتو میکنی تو استینت جیگر منی تو.امشب دراز کشیده بودم اومدیو رو پام خوابیدی لم داده بودی رو پام عاشق اون لحظه و اون حرکتم.عاااااااااااشق اینم وقتی که تو بغلم لم میدیو بی حرکت به یه جا زل میزنی و آرومی اونموقع یکی از بهترین و زیباترین لحظاتیه که واسم خلق میکنی عزیز دلمیه وقتایی که دارم واست میوه پوست میکنم و میگم رومینا بشین پشتتو میکنی بهم و آروم عقب عقب میای تا بشینی رو پام.